خانواده چیست ؟


Image result for ‫تعریف خانواده و انواع آن‬‎


خانواده، اوّلين و کوچک ترين نهادى است که افراد در آن، ارتباط با ديگران را تجربه مى کنند و علاوه بر آغاز ارتباط با اعضاى ديگر خانواده، چگونگى ارتباط با ديگر افراد اجتماع را نيز فرا مى گيرند. همان گونه که در خانواده، بنيان هاى اساسى شخصيت انسان ها شکل مى گيرد، نوع تعامل آنان با ديگران در آينده هم در همين جا مشخص خواهد شد. اين که انسان ها در آينده، شخصيتى متعادل و آرام داشته باشند يا شخصيتى ناآرام و پرخاشگر، با ديگر افراد جامعه ارتباط موفقى داشته باشند و يا ناموفق، همه و همه در محيط آغازين ارتباط (يعنى خانواده)، ظهور و بروز خواهد يافت. البته عوامل مهم ديگرى چون: وضعيت وراثت و محيط هاى طبيعى نيز در اين شکلگيريِ نوع شخصيتى افراد دخيل هستند؛ امّا نقش خانواده در اين ميان، برجسته تر است.

با توجه به اين مقدمه، در اين نوشتار، در پى آن هستيم تا خانواده و تحوّلات آن را در گذر تاريخ بررسى کنيم. در اين گفتار به مباحثى چون: انواع خانواده، کارکرد نهاد خانواده در گذشته و حال، و تحولاتى که بر ساختار و کارکرد خانواده تأثير داشته اند، در حد گنجايش اين نوشتار، مى پردازيم.


تعريف خانواده

درباره تعريف خانواده، مطالب زيادى بيان شده است و هر انديشمندى در تعريف خانواده بر بعدى از ابعاد خانواده که از نگاه خودش مهم تر بوده، تأکيد کرده است. شايد اين تعريفى که ما بيان مى کنيم به نوعى در بردارنده همه آن تعريف ها باشد: «خانواده، از گروهى از آدم ها تشکيل مى شود که از راه خون، زناشويى و يا فرزند پذيرى با يکديگر ارتباط مى يابند و طيّ يک دوره زمانى نامشخص با هم زندگى مى کنند». 1

ذکر اين نکته لازم است که تصوير قالبيِ ما از خانواده، اين است که اين نهاد از يک شوهر و يک زن و فرزندان آنها تشکيل شده است؛ امّا اين تصوّر، دقيق نيست؛ زيرا ساختار خانواده در طول تاريخ و در فرهنگ هاى مختلف، صورت هاى متفاوتى پذيرفته است.


انواع خانواده

از جهات مختلف مى توان تقسيم بدنى هاى متفاوتى از خانواده ارائه کرد که ما به برخى از اين دسته بندى ها اشاره مى کنيم.


1. خانواده گسترده و خانواده هسته اى

خانواده را از جهت حجم و جمعيت آن به خانواده گسترده و خانواده هسته اى تقسيم مى کنند. خانواده گسترده، خانواده اى است که در آن، حدّاقل دو نسل و يا بيشتر در کنار هم زندگى مى کنند. اين خانواده، مبتنى است بر رابطه خونى تعداد گسترده اى از افراد از جمله والدين، فرزندان، پدربزرگ ها، مادربزرگ ها، عمه ها، دايى ها و ... امّا خانواده هسته اى، به يک واحد خانوادگى اطلاق مى شود که در آن، پدر و مادر و فرزندانشان با هم زندگى مى کنند2.

خانواده گسترده، نماد يک جامعه سنّتى و شکل غالبِ خانواده در آن جوامع است، در حالى که خانواده هسته اى، نماد جوامع جديد و صنعتى است.

وقتى يک جامعه، شروع به از دست دادن الگوى کشاورزى و پذيرش الگوى صنعتى مى کند، کارکردها و اقتدار خانواده، همراه آن دگرگون مى شوند. شايد مهم ترين پيامد گذر از يک جامعه سنّتى روستايى به يک خانواده صنعتى شهرى، جانشينى خانواده هسته اى کنونى به جاى خويشاوندى گسترده پيشين باشد. با تغيير شکل خانواده از صورت يک واحد توليدى به يک واحد تقريباً مصرفى صِرف، ديگر ضرورتى باقى نمى ماند که تعداد گسترده اى اقوام و خويشان به صورت دسته جمعى در کنار هم زندگى کنند. در اين شرايط، جمعيت اضافى خانواده،نه تنها چيزى را توليد نمى کند و گرهى از اقتصاد خانواده باز نمى کند، بلکه بار خاطر خانواده محسوب مى شود. در يک اجتماع شهرى، خانواده اى که فرزندان زيادى را بايد تأمين کند، دشوارى هاى اقتصادى بيشترى نسبت به خانواده اى که فرزندان کمترى دارد، متحمل خواهد شد.

در اين جا يک سؤال مهم رخ مى نماياند که: به راستى چرا بنيان خانواده گسترده سست گرديد و کم کم فرو پاشيد و بر ويرانه هاى آن، الگويى جديد به نام خانواده هسته اى بنا گرديد؟ براى پاسخ گفتن به اين سؤال، به چند نکته بايد اشاره شود.

1-1. نياز به تحرک جغرافيايي: وقتى جامعه از شکل سنتى خود تغيير چهره دهد و به يک جامعه صنعتى تبديل شود، افراد، ديگر در کسب منزلت، به خانواده خود چشم نمى دوزند، بلکه با انتخاب و تلاش خود، منزلت اجتماعى را کسب مى کنند و اين، نيازمند تحرک جغرافيايى است. يک دانشجو و يا يک افسر، گاه لازم مى شود که براى يک مدت بسيارى طولانى اى از شهر خود سفر کند و اين به معناى جدايى از خانواده گسترده و تشکيل يک خانواده هسته اى است.

2-1. برآورده شدن نيازها از طرف گروه هاى رسمي: روشن است که يکى از دلائل مهم وابستگى به خانواده گسترده، برآورده شدن برخى از نيازهاى اساسى از سوى اعضاى ديگر خانواده است؛ امّا در جامعه صنعتى، بسيارى از نيازهايى که در گذشته در خانواده گسترده برطرف مى شد، از طريق گروه هاى رسمى برآورده مى شود. به عنوان مثال، در جامعه سنّتى، خانواده گسترده، کارکرد حمايت زيستى را برعهده داشت. اگر کسى مريض مى شد، اين خانواده بود که تمام هزينه هاى آن را برعهده مى گرفت؛ امّا امروزه اين نياز را بيمه هاى درمانى و تأمين اجتماعى برعهده گرفته اند. در جامعه صنعتى، ديگر فرد، نياز به بودن در خانواده گسترده را احساس نمى کند.

3-1. کسب منزلت اجتماعي: منزلت، به پايگاه اجتماعى يک فرد در يک گروه، در مقايسه با گروه هاى ديگر اطلاق مى شود. منزلت بر دو گونه است: انتسابى و اکتسابي. منزلت انتسابى را فرد از بدو تولد به دست مى آورد و بيشتر مبتنى بر زمينه خانوادگى، ثروت، دين و ... است. از اين رو اين نوع منزلت، بر اصل و نسب خانوادگى فرد، مبتنى است و نه بر شايستگى هاى فردى اش؛ امّا منزلت اکتسابى، يک پايگاه اجتماعى است که فرد به خاطر سختکوشى و لياقتى که از خود به خرج مى دهد، به دست مى آورد3. در گذشته، منزلت و پايگاه اجتماعى هر فرد را خانواده او تعيين مى کردند. فرزند يک کشاورز، به کشاورزى مى پرداخت و اساساً براى انجام دادن کار کشاورزى، اجتماعى مى شد؛ امّا در يک جامعه صنعتى، افراد با آزادى هاى بيشترى منزلت خود را تعيين مى کنند.


2. خانواده پدرسالار و خانواده مادرسالار

در خانواده، قدرت در دست چه کسى است؟ پاسخ گفتن به اين سؤال، از نوع ديگرى از دسته بندى خانواده حکايت دارد که عبارت است از: خانواده پدرسالار و خانواده مادرسالار. پيش از توضيح اين دو نوع، خوب است بدانيم که در طول تاريخ، به ندرت ديده شده است که قدرت در خانواده به طور مساوى بين زن و شوهر، تقسيم شده باشد. در بيشتر جوامع و در بخش بزرگى از تاريخ بشر، مرد از قدرت زيادى برخوردار بوده است. هر چند گاهى زنان نيز از قدرت قابل توجه بى نصيب نبوده اند. اين که قدرت، بيشتر در دست مرد باشد يا زن، تأثير زيادى بر ساختار خانواده و ابعاد ديگر آن مى گذارد. همان گونه که در بالا نيز اشاره کرديم، خانواده از جهت ساختار قدرت درونى، بر دو گونه است:

1-2. خانواده پدرسالار: به خانواده اى که پدر در آن از قدرت بالايى برخوردار باشد، خانواده پدرسالار (patriarchal family) اطلاق مى شود. پدرسالارى، مستلزم ويژگى هاى ذيل است:

الف - زن پس از ازدواج، به محلّ اقامت شوهر - که معمولاً همان مسکن پدر و مادر شوهر است - عزيمت مى کند (پدرْ مکاني).

ب - پدر، محور نسب است؛ يعنى افراد خانواده، خود را فرزند پدر مى دانند و نسل خود را از جانب پدر، رديابى مى کنند. (پدرْ نَسَبي).

ج - فرزندان، نام خانوادگى خود را از پدر مى گيرند (پدر نامي).

د - عمده ميراث يا همه آن به فرزندان ذکور منتقل مى شود.

ه - پس از مرگ پدر، پسر ارشد، جانشين او مى شود.

2-2. خانواده مادرسالار: خانواده اى را که در آن، مادر از اقتدار بيشترى بهره مند است، خانواده مادرسالار (matriarch family) مى نامند. در اين نوع خانواده، برخلاف نوع پيشين، مادرْ مکانى، مادرْ نسبى، مادرْ نامى و تقدّم دختران در ارث و جانشينى، برجسته است. بدين معنا که هر چه را که در بالا از ويژگى هاى پدرسالارى برشمرديم، در مورد مادر صدق خواهد کرد. 4

البته در اين که چه زمانى در تاريخ کهن بشر، پدرسالارى و يا مادرسالارى حاکم بوده است در بين انديشمندان، اختلاف است. برخى معتقدند پس از يک دوره هرج و مرج در ساختار خانواده، نخست، مادرسالارى حاکم شده است و بعدها پدرسالارى ظهور کرده است. در جوامع امروزى ما، خانواده به سوى برابرى نسبى اقتدار بين زن و شوهر پيش مى رود. هر چند هنوز هيچ جامعه اى را نمى توان يافت که در آن، برابرى کامل وجود داشته باشد. به عنوان نمونه، مطالعاتى که در مورد خانواده طبقه متوسط انگلستان در صورت گرفته، نشان مى دهد که مردان در مورد منابع اقتصادى خانواده، از قدرت بيشترى برخوردارند. بر حسب برخى از اين مطالعات، تصميم هاى بسيار مهم (مثلاً در امور مالي) تنها توسط شوهر اتخاذ مى شود. و تصميم هاى مهم (مثلاً در مورد آموزش کودکان) را غالباً هر دو مى گيرند. ولى عملاً زن، هيچ يک از اين دو مورد را به تنهايى تصميم نمى گيرد. زنان معمولاً تنها مسئوليت تصميم هايى را برعهده دارند که هم زن و هم مرد، آن را کم اهميت مى دانند. 5


3. خانواده کامل و خانواده ناقص (تک همسر)

در يک تقسيم بندى ديگر، خانواده را از حيث وجود و حضور پدر و مادر يا يکى از آنها به گونه خانواده کامل و خانواده ناقص، تقسيم بندى مى کنند.

خانواده کامل به خانواده اى اطلاق مى شود که در آن، زن و مرد با هم و در کنار فرزندانشان زندگى مى کنند؛ امّا خانواده ناقص (single parent familry) خانواده اى است که يکى از دو همسر، بر اثر مرگ يا طلاق و يا به دلايل ديگرى در خانواده حضور ندارد و سرپرستى، تنها برعهده يکى از آنهاست. هر چند اين نوع خانواده در همه جوامع و همه دوره هاى تاريخى وجود داشته است، امّا ميزان آن در جوامع و دوره هاى مختلف، متفاوت بوده است.

در نيمه دوم قرن بيستم، با افزايش سريع نرخ طلاق و گسترش روابط جنسى نامشروع در جوامع غربى، ميزان اين نوع خانواده، همواره رو به رشد بوده است. مثلاً در سال 1976 کمتر از چهارميليون خانوار امريکايى تک سرپرست وجود داشت؛ در حالى که اين رقم در سال 1991 به بيش از ده ميليون خانوار رسيد. در انگلستان نيز در سال 1971 در حدود 570 هزار خانواده تک همسر وجود داشت؛ امّا در سال 1996 به يک ميليون و ششصدهزار خانوار افزايش يافت. 6


4. همخانگى يا زندگى مشترک بدون ازدواج

ازدواج، پديده اى است فراگير که در همه جوامع انسانى وجود داشته است و در طول تاريخ، تنها راه مشروعيت بخشيدن به خانواده، پيمان ازدواج بوده است. با وجود اين، همراه با شکل گيرى وسيع روابط جنسى ميان زن و مرد که در غرب اتفاق افتاد، نوع ديگرى از روابطِ کمتر پايدار در اين جوامع رواج يافت که به آن همخانگى يا زندگى مشترک بدون ازدواج (cohabiation) گفته مى شود. در اين نوع از خانواده، زن و مردى بدون اين که با هم رسماً ازدواج کنند، براى مدتى با هم زندگى مى کنند. بر اساس آمارها در سال 1960 در امريکا 43900 نفر زندگى مشترک بدون ازدواج داشته اند و در سال 1998 اين رقم به 4236000 رسيد. در انگلستان تقريباً 30% زنان واقع در سنين 20 تا 31 سال به همخانگى روى آوردند. 7 شايان توجه است که اين نوع از خانواده (اگر بشود نام آن را خانواده نهاد) از ويژگى هاى فرهنگ غرب است. در همه فرهنگ ها، بويژه فرهنگ اسلامى، تشکيل خانواده تنها از طريق ازدواج، مشروعيت الهى و پذيرش اجتماعى دارد. دين اسلام براى کسانى که به هر دليلى نمى توانند يا نمى خواهند ازدواج دائم داشته باشند، الگوى ازدواج موقت را ارائه داده است تا هم در آن، مشروعيت الهى باشد و هم مقبوليت اجتماعى و اين از ويژگى هاى يک دين کامل و فرازَمانى است.


کارکردهاى خانواده

يکى از مباحث مهم پيرامون خانواده، بيان کارکردهاى اين نهاد مهم اجتماعى است. با توجه به اين که نهادهاى اجتماعى بدين دليل به وجود مى آيند که به نيازهاى بشر پاسخ گويند و آنان را برآورده سازند، سؤال اين است که خانواده به عنوان يک نهاد اجتماعى مؤثر، چه نيازهايى را براى بشر برآورده مى سازد. در اين جا به نمونه هايى از کارکرد خانواده اشاره مى کنيم.

1. تنظيم رفتار جنسى و زاد و ولد: انسان نيز به مانند موجودات ديگر، نياز جنسى اى دارد که بايد برآورده شود. از سوى ديگر، در نهاد بشر، نياز به توليد مثل براى بقاى نسل، وجود دارد. اين دو نياز، انسان را وا مى دارد تا براى خود جنس مخالفى را برگزيند؛ امّا رفع اين نياز از هر طريق و به هر صورت و با هر جنس مخالفى امکان پذير نيست. از اين رو، جامعه در تنظيم روابط جنسى، مسئوليت دارد. مثلاً جامعه مى تواند با تشويق روابط جنسى مشروع و مقبول، شکل صحيح ارضاى نياز جنسى را به افراد جامعه نشان دهد.

2. مراقبت از کودکان و افراد سالمند و ناتوان: بدون شک در هر خانواده اى، تعدادى از اعضا، توانايى مراقبت و محافظت از خود را ندارند. مثلاً کودکان و افراد خردسال که هنوز درک درستى از خوب و بد و آسيب ها ندارند، هميشه در معرض خطرند. برخى افراد هم در خانواده هستند که توانايى عقلى دارند و از خوب و بد، درک درستى دارند، امّا به دلائلى چون پيرى و ناتوانى هاى جسمى و معلوليت ها، به درستى نمى توانند از خود مراقبت کنند. مراقبت و محافظت از اين گونه افراد نيز برعهده خانواده نهاده شده است. اين امر در گذشته - که هنوز سازمان هاى رسمى اى چون بهزيستى و خانه سالمندان به وجود نيامده بود - از کارکردهاى برجسته نهاد خانواده بوده است.

3. جامعه پذير کردنِ فرزندان: جامعه پذيرى، فرايندى است که انسان ها از طريق آن شيوه هاى زندگى جامعه شان را ياد مى گيرند، شخصيتى کسب مى کنند و آمادگى عملکرد به عنوان عضو يک جامعه را پيدا مى کنند. در سراسر تاريخ، خانواده، همواره عاملى اصلى جامعه پذير کردن فرزندان بوده است. پس از تولد کودک، خانواده براى يک دوره زمانى طولانى، تنها گروهى است که با کودک تماس گسترده اى دارد. از اين رو، خانواده نقش برجسته اى در شکل گيرى رويکردها، ارزش ها و باورداشت هاى کودک برعهده دارد و بر نوع روابطى که او با عوامل و نهادهاى ديگر اجتماعى برقرار مى کند، تأثير مى گذارد.

4. تثبيت جايگاه و منزلت اجتماعى فرد: هر جامعه اى، نظامى از قواعد تبارى را براى تعيين جايگاه و منزلت اجتماعى متناسب کودکان به کار مى بندد و از اين طريق، خويشاوندان و خانواده فرد را مشخص مى سازد. سه نوع قاعده تنظيم تبار در جوامع بشرى وجود دارد که عبارت اند از: 1. پدرتبارى (که برحسب آن کودک با يک گروه نَسَبى مذکّر پيوند مى يابد. ) 2. مادرتبارى (که بر اساس آن، کودک با يک گروه نَسَبى مؤنث، رابطه نَسَبى پيدا مى کند. 3. دوسوتبارى (که بنابر آن، يک کودک، هم با يک گروه نَسَبى مذکّر و هم يک گروه نَسَبى مؤنّث، پيوند نسبى پيدا مى کند). 8

5. امنيت اقتصادي: در بسيارى از جوامع سنّتى (مبتنى بر کشاورزي)، خانواده از نظر اقتصادى، هم يک واحد توليدى است و هم مصرفي. خانواده در اين نوع جوامع، مسئول برآوردن نيازهاى اقتصادى اعضايش است. خانواده در جوامع سنّتى به عنوان يک واحد يکپارچه، به صورت دسته جمعى، کالاها و خدمات مورد نياز اعضايش را توليد مى کند و براى کسانى که توانايى کارکرد ندارند، وسائل ضرورى زندگى را فراهم مى سازد.


دگرگونى در کارکردهاى خانواده

واحد خانواده در جوامع صنعتى، تنها مصرف کننده کالاها و خدمات است. در اين گونه جوامع، خانواده، بسيارى از کارکردهايش را به نهادهاى اجتماعى ديگر، واگذار کرده است. در جامعه صنعتى، به خاطر تخصصى شدن کار، هر شخص، کارکرد اقتصادى ويژه اى دارد (ديگر خبرى از کار و توليد واحد در خانواده نيست). کارکرد اجتماعى کردنِ کودکان پس از سن شش سالگى نيز از خانواده گرفته شده، به مدرسه واگذار مى شود. بسيارى از کارکردهاى اقتصادى نيز از خانواده گرفته شده اند. بدين گونه که حکومت از طريق برنامه هاى رفاهى، تأمين اجتماعى، تأمين مسکن و خدمات بهداشتى و ... بيشتر مسئوليت هاى تأمين آسايش و رفاه ناتوانان و سالمندان را به عهده گرفته است. کارکرد حفاظتى نيز از خانواده گرفته شد، به دولت واگذار شده است. آموزش هاى مذهبى نيز - که روزى در دست خانواده بود - امروزه برعهده مؤسّسات مذهبى (چون حوزه هاى علميه و کانون هاى مساجد و هيئت هاى مذهبى و ...) گذاشته شده است. امّا با همه اينها، خانواده (اين نهاد پايدار و کهن انساني) هنوز که هنوز است، کارکردهاى مهمى چون: حمايت هاى عاطفى و احساسى دارد که هيچ نهاد اجتماعى ديگرى توان برآوردن آنها را ندارد.

هنوز هيچ سازمان رسمى اى پيدا نشده است که نيازهاى عاطفى و احساسى انسان را برآورده سازد و اين جز از نهاد خانواده برنمى آيد. اسلام نيز يکى از اهداف تشکيل خانواده را آرامش روانى و سکون روحى انسان ها بيان مى کند. «از نشانه هاى خدا اين است که از جنس خودتان همسرانى را آفريد تا در کنار آنها به آسايش برسيد»9 و شايد همين کارکرد مهم است که نهاد خانواده را در مقابل امواج سهمگين صنعتى شدن و تجدّد خواهى و نوگرايى، همچنان محکم و پابرجا نگاه داشته است.


دگرگونى در ساختار خانواده

سه عامل مهم، دگرگونى در شکل و ساختار خانواده در جوامع نوين صنعتى را سبب شده است.

الف - کوچک شدن حجم خانواده که به چند عامل بستگى دارد:

1. دگرگونى در نقش فرزندان است که خود، پيامد گذر از يک جامعه سنتى به يک جامعه صنعتى است. در جامعه سنتى، داشتن فرزند براى کار در مزرعه، نيازى ضرورى بود؛ امّا در جامعه شهرى و صنعتى، فرزندان، بيشتر بار خاطرند تا يار شاطر.

2. بالا رفتن سطح آموزش. جامعه شناسان کشف کرده اند که زوج هايى که تحصيلات بالايى دارند، در مقايسه با زوج هايى که تحصيلات کمترى دارند، کمتر به فرزندآورى گرايش دارند.

3. دسترسى آسان به وسائل ضدباردارى، به افراد، اين امکان را داده است که بر تعداد فرزندان خود، کنترل داشته باشند.

ب - تغيير نگرش به طلاق: اين که طلاق براى پايان دادن به زندگى زناشويى به صورت روش پذيرفته شده و قابل دفاعى درآمده است، دگرگونى هايى در ساختار خانواده به وجود آورده است.

ج - تغيير در نقش زنان و مردان: دگرگونى در نگاه به نقش زن و مرد (خصوصاً زن) عامل دگرگونى در ساختار خانواده شده است. روز به روز، تعداد زنانى که کار مى کنند و در درآمد زندگى سهيم اند و در خانواده، اقتدارى به هم مى زنند،رو به افزايش است و استقلال اقتصادى زنان، آستانه تحمّل زنان را پايين آورده است. آنان خود را بى نياز از سايه مرد مى بينند؛ از اين رو، بيشترين طلاق، در بين اين گونه زنان، به وقوع مى پيوندد. 10


اسلام و خانواده

اسلام به خانواده، عنايتى ويژه دارد و آن را محبوب ترين بنا، در نزد پروردگار مى داند11. خانه و خانواده تا حدى مقدس است که کسى حق ندارد سرزده وارد آن بشود12. اسلام، تشکيل خانواده را برابر با احراز نصف دين مى داند13 و عبادت فرد داراى خانواده را برتر از عبادت افراد مجرّد مى داند14. در اسلام، اساس حيات خانوادگى بر مبناى اُنس و محبت و مدارا و گذشت و تفاهم و همدلى است. روابط زن و شوهر، بر مبناى ايمان و اخلاق و وظيفه آنها در ميان خانواده، حفظ قداست هاست. قرآن کريم، زن و مرد را لباس يکديگر مى داند که هم موجب آراستگى همديگرند و هم مکمّل هم، و رازدار و عيب پوش هم!15


--------------------------------------------

پى نوشت ها :


1. درآمدى بر جامعه شناسى، بروس کوتن، ترجمه: محسن ثلاثى، تهران: نشر توتيا، 1375، ص127.

2. همان، ص128.

3. همان، ص 57 و 58.

4. اسلام و جامعه شناسى خانواده، حسين بستان، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1383، ص57.

5. جامعه شناسى، آنتونى گيدنز، ترجمه: منصور صبورى، تهران: نشر نى، 1376، ص436.

6. اسلام و جامعه شناسى خانواده، ص59.

7. همان، ص61.

8. درآمدى بر جامعه شناسى، ص132.

9. سوره روم، آيه 21.

10. درآمدى بر جامعه شناسى، ص134.

11. ميزان الحکمة، ج4. ص271.

12. سوره نور، آيه 27.

13. ميزان الحکمة، ج4، ص272.

14. همان، ص273.

15. سوره بقره، آيه 187.




موضوعات: خانواده,
برچسب ها: خانواده , تعریف خانواده , ساختار خانواده ,
[ بازدید : 128 ] [ امتیاز : 1 ] [ نظر شما :
]
[ جمعه 20 مرداد 1396 ] [ 12:5 ] [ علی محمدی ]
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]